الیسا جان الیسا جان ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

ماهک من ......

چند روز با عشق کوچولوی خودم ....

سلام به عشق کوچولوی خودم عزیز تر از جونم چند روزی سرما خوردی و منم نفرستادمت مهد و خودمم سر کارم نرفتم و موندم پیشت تا خوب مواظبت باشم که زودتر خوب بشی  ، و رفتم عطاری و داروهای گیاهی گرفتم  و برات درست کردم  و گفتی مامان جونم اینا چین ؟ منم گفتم اینا گلهایی هستند که تو کوه در میان و خیلی خوبن و اگه بخوری  زود خوب میشی و از اونجای  که وقتی چیزی رو برات توضیح میدم  خوب گوش میکنی  اینبارم با صبوری داروهاتو میخوردی و بابایی هم برات آب پرتقال درست کردو منم که همینطور لیمو شیرین برات آماده میکردم و با هزار تا بازی و داستان بهت میدادم  و چون خیلی میوه دوست داری  میخوردی...
22 آذر 1393
1490 12 17 ادامه مطلب

آرامشم باش ماهکم ....

 سلام به ماه آسمونم  ، به دختر یه دونم ، الیسای مهربونم قربونت برم عزیزم که تو این سرما خیلی نمیشه بیرون رفت و مجبوری بیشتر خونه بمونی و با اینکه خیلی هم مواظبتم اما تا سرمات خوب نشده دوباره سرما میخوری  و حسابی ضعیف میشی  ماه کوچولوی من     شیرین زبون مامانی دیروز داشتیم با هم بازی میکردیم که گفتی مامان جون  اینو برام توضیح میدی و منم برات توضیح دادم و بعدش  گفتی ممنونم که منو فهمونده کردی منو بابایی که حسابی خندیدیم و شد تکه کلاممون یه بارم داشتی از مهدت برام تعریف میکردی و گفتی مامان جون امروز تیچرمون برامون از کارهای ساختمونی گفت تازه از ارده (اره ) هم گفت...
18 آذر 1393

روزهای پاییزی شیرین عسلمون .....

سلام  به شیرین عسلمون که دیگه اونقدر خوردنی و شیرین شدی که دور شدن ازت برام خیلی سخته و تمام برنامه هامو موقعی میریزم که شما مهد هستی  تا وقتی میای  کنار هم باشیم ، حالا فکر کن مامانی چقدر سرعت به خرج میده و همه کارهاشو تند تند انجام میده گلکم. الیسای نازم همه  جوره عاشقتم    وقتی میای و سر تا پامو بوسه بارون میکنی   وقتی تو کارای خونه کمکم میکنی  وقتی سر لباس پوشیدنها کلی با هم کلکل میکنیم   وقتی مدل موهاتو  باید خودت دوست داشته باشی   وقتی شیطونی میکنی اونم زیرکانه   وقتی دلت تنگ میشه  برای همه کسایی که از...
8 آذر 1393
1888 10 14 ادامه مطلب

دخترم وقتی تو را دارم .....

وقتی لبخند میزنی، انگار تمام گلهای دنیا با هم باز می شوند خوشبختی رنگین کمان لبخند توست! که... با هر ترنم باران شکل می گیرد! «فقط خوشحال باش » من اشک آسمان را در می آورم . چه مغرور میشوم وقتی کنار منی !! شاید برای با تو بودن آفریده شده ام.... شاید تمام تمامیتم از آن تو باشد.... تو که تکه ای از وجودم بودی و حالا تمامش... چقدر با کلامت دلگرمم میکنی.... وچه زود بزرگ شدی!!! در این مسیر همراهت خواهم بود تا پای جان خود را فراموش میکنم تا تو را دریابم... ای دریای ...
4 آذر 1393
1